خلاصه داستان شیرین وفرهاد
نوشته شده توسط : Yasin
خلاصه داستان فرهاد و شيرين خسرو پرويز ، شيرين را رها مى‏ كند، خاطر شيرين غمگين مى‏شودخصوصا اينكه از جاسوسان شهر خبردار مى‏ گردد كه پرويز بناى عشق و عاشقى بر شكر اصفهانى گذاشته است. شيرين تصميم مى‏گيرد از شهر خارج شود و در جايى دلكش و خرّم و سرسبز سكنى گزيند. خادمان و پرستاران شيرين نزهتگاهى دلنشين و پر طراوت در دشت بيستون مى ‏يابند. شيرين پس از وداع با خادمان مشكوى خسرو از قصر خارج مى‏گردد و با ناراحتى تمام به دشت بيستون مى‏ رود. به دشت كه مى‏ رسد تصميم مى‏گيرد قصرى زيبا بنا نمايد و استادىهنرمند را جست‏ و جو مى‏ كند. خادمان فرمان شيرين را اطاعت كرده دو استاد هنرمند مى‏ يابند و به وصف شيرين مى‏ پردازند. فرستادگان شيرين به استاد هنرمند ـفرهاد ـ پاداشهاى گران و سنگين نويد مى‏ دهند و فرهاد كه هنرش را با زر نمى‏ سنجد آشفته مى‏ شود و مى‏ گويد: به ذوق كارفرما كار سازيم ز مزد كارفرما بى‏ نيازيم ديوان: 533 در پى توصيفهاى خادمان از شيرين، فرهاد نديده عاشق وى مى‏شود و خواهان برشمردن ويژگيهاىاخلاقى و رفتارى شيرين از جانب خادمان مى‏ گردد. از آن طرف شيرين سر مست از باده، سوار بر اسب به تفرّج پرداخته برفراز پشته‏اى گروه آشناى خويش را مى‏بيند. نزديك كه مى‏ شوند از آنها مى‏ پرسد كه آيا صنعت پيشه‏ اى آورده ‏ايد؟ آنان جواب مى‏دهند دو مرد كاردان آورده‏ ايم كه در هنر طاق‏ اند و مشهور آفاق. نخستين ايشان با وعده‏ هاى زر فريفته نمى‏ شود، صنعت خويش را با گنج برابر نمى‏ داند و زر و سنگ در نظر وى يكى است. شيرين مى‏ گويد: حتما او ديوانه‏ اىبيش نيست! جواب مى ‏دهند: نه تنها ديوانه نيست بلكه كسى چون او فرزانه نيست و بخاطر كارفرما به كار و صنعتگرى مى‏ پردازد. شيرين از هنرمند ماهر ـ فرهاد ـ مى‏پرسد: نامت چيست و از كدام سرزمينى؟ او جواب مى‏دهد: من مسكينى چينى‏ ام و نامم فرهاد است، از خويش آزادم ليكن غلام توام. شيرين لازمه وفادارى را دلى از آهن و جانى از سنگ معرّفى مى‏كند و فرهاد مى‏ گويد كه دل و جان من جاى عشق است. سپس شيرين و فرهاد با هم به گفتگو مى ‏پردازند. ناگهان نگهبانان از هر طرف مى‏ رسند و اين دو دلداده خاموش مى‏ مانند و حكايت نيم گفته مى‏ ماند: نواى عشقبازان خوش نوايى است كه هر آهنگ او را ره به جايى است ديوان: 543 داستان نيمه‏ تمام فرهاد و شيرين وحشى را ابتدا وصال شيرازىو سپس صابر شيرازى به پايان بردند.


:: بازدید از این مطلب : 132
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 19 بهمن 1398 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: